تست شخصیت شناسی مایرز بریگز در لینک زیر را کلیک کنید.
https://esanj.ir/myers-briggs-type-indicator-mbti
تست شخصیت شناسی MBTI
مابرای پاسخ به هر چرایی در زندگی راه حلهای گوناگونی وجود دارد ، اما یکی از بهترین راه ها آزمونهای روانی است. این آزمونها با تحقیق و پژوهش بسیار توسط روان شناسان و محققان در طول سالیان تدوین گشته است
تستهای شخصیت هوش و استعداد از جمله ی این تسهای پرکاربرد محسوب می شوند.
آزمون
- پرسشنامه سرشت و منش کلونینگر TCI-521
پرسشنامه سرشت و منش کلونینگر TCI-521
در این پرسشنامه، جملاتی را خواهید دید که مردم معمولاً برای بیان نگرشها، علاقه ها و احساسهای شخصی خود به کار می برند. لطفاً جملات را بخوانید و گزینه ای را که به وضعیت شما نزدیک تر است، انتخاب کنید. پاسخ خود را در روبه روی جمله ی مربوطه با علامت ضربدر )×( مشخص نمایید هر جمله را به دقت بخوانید و اولین پاسخی را که به نظرتان درست می آید، علامت بزنید. هیچ جمله ای را بدون پاسخ نگذارید، حتی اگر درباره ی پاسخ مطمئن نیستید. به یاد داشته باشید که پاسخها به صورت صحیح یا غلط ارزیابی نمی شود و برای پاسخ دادن به جملات نیز احتیاج به تخصص ویژه ای نیست. خود را صادقانه توصیف کرده و نظرات خود را با حداکثر صحت، بیان نمایید.
ردیف | عبارات | صحیح | غلط | |
غالباً چیزهای جدید را به منظور سرگرمی و هیجان انتخاب می کنم، حتی اگر اکثر مردم فکر کنند که این کار، وقت تلف کردن است. | ||||
معمولا مطمئن هستم که همه ی امور درست پیش خواهد رفت، حتی در موقعیتهایی که باعث نگرانی اکثر مردم باشد. | ||||
غالباً احساس می کنم که قربانی شرایط هستم. | ||||
معمولا می توانم دیگران را همانگونه که هستند بپذیرم، حتی زمانی که با من خیلی فرق داشته باشند. | ||||
از گرفتن انتقام از کسانی که آزارم می دهند، لذت میبرم. | ||||
اغلب احساس می کنم که هدف یا معنای چندانی در زندگی ام وجود ندارد. | ||||
برای اینکه دیگران دردسر کمتری داشته باشند، دوست دارم در پیدا کردن راه حل مشکلات، به آنها کمک کنم. | ||||
احتمالا می توانم بیشتر از آنچه تلاش کرده ام، موفقیت به دست آورم، اما دلیلی نمی بینم بیش از نیاز معمولی زندگی به خودم فشار آورم. | ||||
غالباً در موقعیتهای ناآشنا احساس عصبی بودن و نگرانی می کنم، حتی زمانی که دیگران احساس میکنند جای نگرانی وجود ندارد. | ||||
غلب، کارها را براساس احساسم در آن لحظه، انجام می دهم، بدون آنکه فکر کنم این امور را در گذشته چگونه انجام می دادم. | ||||
معمولا در انجام کارها، بیش از آنکه تسلیم سلیقه ی دیگران بشوم، آنها را به روشی که می پسندم، انجام می دهم. | ||||
به طور کلی از افرادی که نظراتی متفاوت با من دارند، خوشم نمی آید. | ||||
حاضرم تمام راههای قانونی برای پولدار و مشهور شدن را طی کنم، حتی اگر این کار به بهای از دست دادن اعتماد خیلی از دوستان باشد. | ||||
بیشتر از دیگران محافظه کار و محتاط هستم. | ||||
دوست دارم به جای اینکه تجربه ها و احساسهایم را در خودم نگهدارم، آنها را بی پرده و راحت با دوستان در میان بگذارم. | ||||
سبت به اکثر افراد انرژی کمتری دارم و زودتر خسته می شوم. | ||||
در انتخاب آنچه انجام می دهم، به ندرت احساس آزادی می کنم. | ||||
غالباً احساسات دیگران را به اندازه ی احساسات خودم مدنظر قرار می دهم. | ||||
غالباً از ملاقات با غریبه ها خودداری می کنم، زیرا به کسانی که نمی شناسم اعتماد نمی کنم. | ||||
دوست دارم تا آنجا که می توانم دیگران را خوشحال کنم. | ||||
اغلب دلم می خواهد که شیک پوش تر از هر کس دیگری باشم. | ||||
معمولا آنچنان در کارم جدی هستم که دیرتر از دیگران دست از کار می کشم. | ||||
اغلب منتظر کس دیگری هستم تا برای مشکلاتم راهحل پیدا کند. | ||||
غالباً آنقدر خرج می کنم تا پولی برایم باقی نمی ماند، و حتی ممکن است بدهکار شوم. | ||||
اغلب در حالت آرامش، جرقه هایی از آگاهی و بینش در ذهنم زده می شود. | ||||
من به اینکه آیا دیگران مرا دوست دارند و یا از کارهایم خوششان می آید، زیاد اهمیت نمی دهم. | ||||
معمولا تلاش می کنم آن چیزی را که فقط خودم می خواهم، به دست آورم، زیرا در هر حال نمی شود همه را راضی کرد. | ||||
تحمل کسانی را که نظرات من را نمی پذیرند، ندارم | ||||
گاهی احساس می کنم که بین من و طبیعت مرزی وجود ندارد و به نظرم میرسد همه چیزها، اجزای تشکیل دهنده ی موجود زنده هستند. | ||||
وقتی مجبورم با عده ای غریبه ملاقات کنم، بیشتر از دیگران دچار خجالت و شرم می شوم. | ||||
من احساساتی تر از اکثر مردم هستم. | ||||
انگار دارای »حس ششم« هستم که گاهی اوقات به من می گوید چه چیزی می خواهد اتفاق بیفتد. | ||||
وقتی کسی مرا اذیت می کند، معمولا تلاش می کنم به هر شکلی تلافی کنم. | ||||
نظرات من تا حدود زیادی تحت تأثیر عوامل خارج از اختیار من است. | ||||
غالباً آرزو می کنم که قویتر از دیگران باشم. | ||||
قبل از آنکه تصمیمی بگیرم، دوست دارم زیاد فکر کنم. | ||||
سختکوش تر از اکثر افراد هستم. | ||||
در موقعیتهایی که بیشتر افراد احساس خطر می کنند، معمولا من آرام و خاطرجمع هستم. | ||||
فکر نمی کنم کمک به افراد ضعیفی که نمیتوانند به خودشان کمک کنند، عاقلانه باشد. | ||||
چنانچه با دیگران برخورد خوبی نداشته باشم، خیالم راحت نیست، حتی اگر آنها با من خوب رفتار نکرده باشند. | ||||
معمولاً دیگران درد دل خود را به من می گویند. | ||||
گاهی اوقات احساس کرده ام بخشی از وجودی هستم که از نظر زمان و مکان هیچ حد و مرزی ندارد. | ||||
گاهی احساس می کنم با دیگران پیوندی معنوی دارم که نمی توان آن را در قالب کلمات بیان کرد. | ||||
دوست دارم زمانی بیاید که مردم هرآنچه را می خواهند، بدون محدودیت و منع قانونی انجام دهند. | ||||
وقتی با گروهی از افراد غریبه ملاقات دارم، احتمالا می توانم آرام و خوشبرخورد باشم، حتی هنگامی که از قبل به من گفته باشند که آنها رابطه ی دوستانه نخواهند داشت. | ||||
معمولا بیشتر از دیگران نگران هستم که نکند پیشآمدهای بدی در آینده رخ دهد. | ||||
قبل از اینکه تصمیمی بگیرم، معمولا درباره ی تمام جزئیات آن فکر می کنم. | ||||
غالباً دلم می خواهد قدرتی مافوق انسان داشته باشم تا بتوانم کارهایی خارق العاده انجام دهم. | ||||
فکر می کنم دیگران مرا خیلی کنترل می کنند. | ||||
دوست دارم چیزی را که یاد گرفته ام با دیگران در میان بگذارم. | ||||
معمولاً می توانم دیگران را وادار کنم حرف مرا باور کنند، حتی زمانی که می دانم آنچه دارم می گویم، اغراق و غیرواقعی است. | ||||
گاهی احساس کرده ام که زندگی من به وسیله ی یک نیروی معنوی که فراتر از انسانهاست، هدایت می شود. | ||||
مرا بهعنوان کسی می شناسند که اهل عمل است و احساسی عمل ن می کند. | ||||
رحم و شفقت من موجب می شود که در امور خیریه (مثل کمک به کودکان بیسرپرست یا معلول)شرکت کنم. | ||||
معمولاً بیشتر از دیگران به خودم فشار می آورم تا در حد توانم کارها را درست انجام دهم. | ||||
به دلیل اشتباهات زیادم، چندان از خودم راضی نیستم. | ||||
نمی توانم راه حلهای درازمدت برای مسایلم درنظر گیرم، زیرا فرصت کافی وجود ندارد. | ||||
اغلب نمی توانم مسایل را حل کنم زیرا نمی دانم چه کنم. | ||||
ترجیح می دهم پول را خرج کنم تا اینکه آن را پس انداز کنم. | ||||
معمولاً می توانم موضوعی را باز کرده و از زاویه ی جالبتر و بامزه تر آن را مطرح کنم یا با دیگران در آن مورد شوخی کنم. | ||||
اگر شرمنده یا تحقیر شوم، به سرعت بر این احساس غلبه می کنم. | ||||
خیلی سخت است که با تغییرهایی که در جریان عادی کارهایم پیش می آید خود را سازگار کنم، زیرا بسیار عصبی، خسته یا نگران می شوم. | ||||
قبل از آنکه بخواهم روشهای معمول خود را برای انجام کارها تغییر دهم، معمولاً باید دلایل عملی برای تغییر وجود داشته باشد. | ||||
تقریباً همیشه آرام و بی دغدغه هستم، حتی زمانی که تقریباً همه ی افراد در آن موقعیت می ترسند. | ||||
آوازها و فیلمهای سینماییِ غمناک، برای من خیلی خسته کننده اند. | ||||
شرایط غالباً مرا مجبور می کنند تا کارهایی را برخلاف خواستهام انجام دهم. | ||||
زمانی که کسی به من آسیبی میرساند، ترجیح می دهم بهجای آنکه انتقام بگیرم، مهربان باشم. | ||||
غالباً در کاری که انجام می دهم، آنچنان جذب می شوم که محیط پیرامون و گذشت زمان را فراموش می کنم. | ||||
فکر نمی کنم که زندگیام حول یک هدف بسیار مشخص حرکت می کند. | ||||
اغلب در موقعیتهای ناآشنا احساس ناراحتی و نگرانی می کنم، حتی هنگامی که دیگران به هیچ وجه احساس خطر نمی کنند. | ||||
غالباً براساس غرایز، حدسها یا احساس قلبی عمل می کنم، بدون آنکه درباره ی تمام جزئیات فکر کنم. | ||||
اغلب دیگران فکر می کنند که من آدم بسیار مستقلی هستم، زیرا براساس خواسته های آنها عمل نمی کنم. | ||||
اغلب احساس معنوی و عاطفی قوی با همه ی افراد دور و برم دارم. | ||||
معمولا می کوشم تا خود را جای دیگران بگذارم به طوری که بتوانم آنها را واقعا درک کنم. | ||||
اصولی مانند انصاف و صداقت نقش چندان زیادی در برخی از جنبه های زندگی من ندارند. | ||||
در پس انداز کردن، بهتر از بسیاری از مردم هستم. | ||||
اغلب اصرار دارم که انجام کارها براساس ضابطه و نظم باشد، حتی در جایی که بیشتر افراد به آن اهمیت ندهند. | ||||
من تقریباً در تمامی موقعیتهای اجتماعی، از خودم کاملاً مطمئن هستم. | ||||
دوستانم به سختی می توانند به احساساتم پی ببرند، زیرا من به ندرت درباره ی افکار شخصی ام با آنها صحبت می کنم. | ||||
دوست دارم تصور کنم که دشمنانم در رنج و عذاب هستند. | ||||
نسبت به اکثر مردم پرانرژی تر هستم و دیرتر خسته می شوم. | ||||
اغلب، نگرانی باعث می شود کارم را متوقف کنم، حتی زمانی که دوستانم به من می گویند کارها به خوبی پیش میروند. | ||||
اغلب آرزو می کنم که قوی تر از افراد دیگر باشم. | ||||
اعضای یک گروه، به ندرت به سهم عادلانه ی خود می رسند. | ||||
هیچگاه برای خوشآیند دیگران، راهم را عوض نمی کنم. | ||||
با غریبه ها اصلاً احساس خجالت نمی کنم. | ||||
بیشتر وقتم را صرف کارهایی می کنم که به ظاهر ضروری هستند، اما واقعاً برایم مهم نیستند. | ||||
فکر می کنم اصول مذهبی یا اخلاقی درباره ی اینکه چه چیزی درست یا غلط است، نباید تأثیر زیادی بر تصمیم گیریهای اقتصادی داشته باشند. | ||||
اغلب سعی می کنم قضاوتهای شخصی خودم را کنار بگذارم تا بتوانم درک کنم دیگران چه احساسی دارند. | ||||
بسیاری از عادتهای من رسیدن به اهداف ارزشمند را مشکل می سازد. | ||||
من تاکنون آنچه در توان داشته ام، برای پدید آوردن دنیایی دوستانه تر و جلوگیری از فقر و بی عدالتی به کار گرفته ام. | ||||
ترجیح می دهم منتظر باشم تا کس دیگری برای انجام امور، سررشته ی کارها را به دست گیرد. | ||||
معمولاً به نظرات دیگران احترام میگذارم. | ||||
اعمال من قویاً به وسیله ی اهداف من جهت داده می شوند. | ||||
معمولاً بالا بردن امکان موفقیت دیگران، ساده لوحی است. | ||||
معمولاً ترجیح می دهم سرد و جدا از دیگران باشم. | ||||
نسبت به اکثر مردم، احتمال بیشتری دارد که هنگام دیدن یک فیلم سینمایی، غمگین شوم و اشکم سرازیر شود. | ||||
در مقایسه با دیگران، نسبت به بیماریهای جزئی یا فشارهای روحی خفیف، بی تفاوت هستم. | ||||
وقتی فکر می کنم که راه گریزی هست، قوانین و مقررات را زیرپا می گذارم. | ||||
من برای رشد عادات خوب، نیاز به تمرین بیشتری دارم تا در موقعیتهای وسوسه برانگیز به خودم مطمئن باشم. | ||||
ای کاش مردم اینقدر پرحرف نبودند. | ||||
با هر کسی باید با عزت و احترام رفتار کرد، حتی اگر شخص مهمی نباشد و یا آدم بدی باشد. | ||||
ترجیح می دهم برای اینکه بتوانم کارهایم را انجام دهم، سریع تصمیم بگیرم. | ||||
کارهایی را که بیشتر مردم خطرناک می دانند، معمولاً با اعتماد به نفس و به آسانی انجام می دهم (مانند رانندگی سریع در جاده ی خیس و یخزده). | ||||
مشتاقم که راههای جدیدی را برای انجام کارها کشف کنم | ||||
از پس انداز کردن پول بیشتر لذت می برم تا خرج کردن آن برای سرگرمی یا تفریحات هیجان انگیز. | ||||
من تجربه هایی داشته ام که احساس کرده ام با یک قدرت معنوی شگفت انگیز در تماس هستم. | ||||
لحظاتی بانشاط داشته ام که در آن، ناگهان یک احساس شفاف و عمیق یکی بودن با تمام هستی به من دست داده است. | ||||
اکثر مردم بااستعدادتر از من هستند. | ||||
اغلب احساس می کنم بخشی از یک نیروی معنوی هستم که کل حیات وابسته به آن است. | ||||
حتی هنگامی که با دوستان هستم، ترجیح می دهم سفره ی دلم را باز نکنم. | ||||
فکر می کنم که رفتارهای عادی من با اصول و اهداف بلندمدت من هماهنگ است. | ||||
اعتقاد دارم که کل حیات به یک نظم و قدرت معنوی وابسته است که به طور کامل نمی توان آن را توصیف نمود. | ||||
اغلب وقتی به یک چیز معمولی نگاه می کنم، اتفاق جالبی رخ می دهد: احساس می کنم اولین بار است آن را می بینم. | ||||
زمانی که کارِ نو و ناآشنایی را انجام می دهم، معمولاً عصبی می شوم و احساس نگرانی می کنم. | ||||
غالباً تا حد خستگی و ازپاافتادن به خودم فشار می آورم و تلاش می کنم بیش از آنچه واقعاً در توانم هست، انجام دهم. | ||||
قدرت ارادهی من ضعیف است، به طوری که نمی توانم در برابر وسوسه های بسیار قوی مقاومت کنم، حتی اگر بدانم عواقب بدی در انتظارم است. | ||||
از دیدن رنج دیگران بیزارم. | ||||
در موقع آشفتگی و ناراحتی، معمولاً در کنار دوستان و آشنایان احساس بهتری دارم تا در عالم تنهایی. | ||||
دلم می خواست زیباتر از دیگران بودم. | ||||
عاشق شکفتن گلهای بهاری هستم، همانطور که شیفته ی دیدن یک دوست قدیمی ام. | ||||
من معمولاً به موقعیتهای دشوار به عنوان یک چالش و یا فرصت نگاه می کنم. | ||||
کسانی که با من سر و کار دارند، باید یاد بگیرند کارها را به روش من انجام دهند. | ||||
من حتی پس از فشارهای روحی و بیماریهای خفیف، در مقایسه با اکثر افراد، معمولاً اعتماد به نفس و انرژی خود را حفظ می کنم. | ||||
وقتی همه چیز عادی است، معمولاً به دنبال چیزی می گردم که هیجان انگیز و تحریک کننده باشد. | ||||