آنگاه که ازدواج کنم…..

آنگاه که ازدواج کنم…..

انسان وقتی موضوعی را بهتر بشناسد، بهتر عمل می کند.

ازدواج را می توان یکی از مراحل رشد انسان در نظر گرفت. موفقیت در آن کمک زیادی به رشد روانی اجتماعی زوج می کند. موفقیت در آن وابسته به میزان آمادگی افراد برای ازدواج و درک واقع بینانه ی آنها از روابط زوجی است. البته این آمادگی می تواند در اثر آموزش بهبود یابد.
ازدواج رابطه منحصر به فردی است. رابطه ای که در آن می توان عمیق ترین سطح صمیمیت را تجربه کرد. در مقابل می تواند شدیدترین صدمات ممکن را نیز به اعضا وارد کند. شکست در این رابطه می تواند به صدمه ها و جراحتهایی منجر گردد که التیام آنها به زمان زیادی نیاز داشته باشد.
قرار گرفتن در رابطه ی زوجی مستلزم حمایت کردن و حمایت شدن است. بدین معنی که هر یک از دو زوج باید بتواند نیازهای همسر را مانند نیازهای خود ادراک کند. زوجها برای این که رابطه پایدار و لذت بخشی داشته باشند، باید به وسیله شناساندن محدودیتها به دیگران، حول رابطه خود مرز ایجاد کنند.
وقتی دو نفر با هم ازدواج می کنند، رابطه ی زوجی برای آنها نسبت به سایر روابط، در اولویت قرار گرفته و به طور طبیعی دیگر روابط آنها در حالت ثانویه قرار می گیرد. اگر اینگونه عمل نشود، چالشهای ارتباطی زوج عمیق می شود. البته این به معنی حذف یا از بین رفتن سایر روابط زوج نیست. سنگهایی که در مسیر زندگی ظاهر می شوند به شناخت هر چه بیشتر افراد از خودش کمک می کند پس هر زمانی که مانعی ظاهر شد از خود بپرسید این مانع در زندگی چه چیزی می خواهد به من بیاموزد.

در مسیر آگاهی و بیداری
درمانهای آسان برای دردهای سخت و پیچیده وجود ندارد و زندگی به شما اجازه نخواهد داد که آسیبهای جدی و مهم را با کارهای بی ارزش تسکین ببخشید. باید در جهت بهبود این آسیبها اقدام کنید و پاداش و نتیجه ی این کار هم عالی است. داشتن زندگی خوب حق مسلم شماست. نخستین گام برای جذب همسری سالم و مناسب، این است که خودتان به فردی سالم تبدیل شوید. شناخت خویشتن یکی از پیش شرطهای ازدواج موفق است . هر چه از بی خبری در مورد مسائل مهم زندگی، مسائل روزمره و بطور کلی همه امور، کمتر شود، پایه های زندگی محکمتر خواهد شد.
بسیاری از زوجها به بعد از مراسم عروسی فکر نمی¬کنند و صرفا همه هم و غمشان برگزاری مراسم عروسی است. غافل از اینکه این فقط نقطه شروع است و نقطه در مقابل خط ناچیز است. مراسم عروسی نقطه است و زندگی مشترک فرآیند و یا خط. بایستی برای فرایند و این سفر طولانی آماده باشیم.
تمام کسانی که می خواهند ازدواج کنند، قبل از شروع زندگی زناشویی، به تحقق زندگی مشترک موفق و پر دوام امیدوارند. آنها علاقمندند همسری انتخاب کرده و تا آخر عمر با وی زندگی کنند. آنها می خواهند خانواده شان سالم و سعادتمند بوده و فرزندانی سالم لایق و صالح داشته باشند. تفاهم و توافق با همسر، رضایتمندی از زندگی و داشتن زندگی مشترک استوار و محکم از دیگر خواسته های کسانی است که می خواهند با هم کامل شوند.
چرا این آرزوها با وضعیت کنونی ازدواج شباهتی ندارد؟

وجود سایر روابط اگر دخالت زیادی در رابطه ی زوجی نکنند، برای حفظ سلامت روان زوج ضروری و مفید است. برای نقش آفرینی موفقیت آمیز در زندگی مشترک لازم است، زوجین بتوانند برخی از علایق خود و موضوعاتی که برایشان دارد را رها کنند. زوجهای موفق زوجهایی هستند که از تداخل زمانها و لحظاتی که به خودشان اختصاص می دهند و اوقاتی که باید در اختیار همسرشان باشند جلوگیری می کنند. اگر زن و شوهر نتوانند بین انتظاراتی که همسر از آنها دارد و انتظارات والدین و برادرها و خواهرها تعادلی سالم بر قرار کنند، در ایجاد خانواده ای بالنده و موفق با مشکل مواجه می شوند.
گاهی اوقات زوجها انتظارات غیر منطقی و غیر واقع بینانه ای از خود، همسر و رابطه شان دارند. این اسطوره هامی توانند روند زندگی مشترک را دچار چالش کنند. این اسطوره ها اکتسابی هستند. یعنی بر اساس تجارب شخصی ما بوجود بیایند. برخی از این اسطوره ها پس از ازدواج به صورت خودکار حذف می شوند ولی برخی باقی می مانند، که در صورت ادامه آنها سلامت رابطه را به خطر می اندازند.
برای رفع این اسطوره ها اول باید آنها را شناخت:
1- اگر یکدیگر را دوست داریم باید همیشه خوشحال باشیم( در زندگی روزمره مسائل زیادی وجود دارند که احساس خوشحالی را از ما می گیرند، از بین رفتن خوشحالی مساوی با دوست نداشتن همسر نیست).
2- ما باید بدون توجه به تاثیری که بر روی همسرمان می گذاریم کاملا با یکدیگر صادق باشیم (بیان برخی موضوعات مربوط به گذشته می تواند اثر منفی در ذهن همسر بگذارد. زن و شوهر نباید به یکدیگر دروغ بگویند ولی لازم نیست همه ی مسائل مربوط به خود را بگویند).
3- اگر یکدیگر را دوست داریم باید همیشه با هم باشیم ( اینکه زن و شوهر با هم باشند خوب است ولی اگر گاهی با هم نباشند ابه معنای این نیست که همدیگر را دوست ندارند).
4- زمانیکه مشکل پیش می آید باید مشخص کنیم مقصر کیست(زمانیکه دیدگاه دو نفر درباره ی مسئله ای متفاوت است و آنها زوایه ی دید متفاوتی دارند، مشخص کردن مقصر نه مفید است و نه ممکن).
5- برای اینکه از همدیگر حمایت کنیم باید بر سر همه ی موضوعات توافق داشته باشیم( در رابطه ی انسانها پذیرش تفاوتها می تواند به درک یکدیگر کمک زیادی کند. اینکه زن و شوهر با یکدیگر توافق داشته باشند خوب است اما عدم توافق در بعضی از زمینه ها کاملا طبیعی است. به عبارتی زن و شوهر می توانند در کنار هم با آسایش و علاقه زندگی کنند و در عین حال درباره ی بعضی مسائل اختلاف نظر داشته باشند.
6- اگر زن و شوهر یکدیگر را دوست داشته باشند باید بدانند که همسرشان به چه فکر می کند و چه نیازی دارد. بنابراین نیازی به صحبت کردن درباره ی نیازهایشان ندارند( واقعی این است انسانها هر چقدر همدیگر را دوست داشته باشند، باز هم نمی توانند ذهن یکدیگر را بخوانند).
7- رابطه¬ی خوب خود به خود اتفاق می افتد)رابطه ی خوب و احساس خوشبختی نیاز به این دارد که انسان برای به دست آوردن آن تلاش کند. احساس خوشبختی به کسی اهدا نمی شود بلکه در اثر تلاش انسان برای ایجاد رابطه خوب با همسرش، به دست می آید).
8- زن و شوهر خوب باید همیشه نزدیک هم باشند(این باور باعث می شود که حتی اگر در یک مجلس مهمانی، همسر فرد با او کمی فاصله ی فیزیکی پیدا کند، احساس بسیار بدی به او دست دهد).
9- ما اگر یکدیگر را دوست داشته باشیم، نیازی به خانواده و دوستان نداریم(واقعیت این است که رابطه متعادل با خانواده و دوستان می تواند حافظ رابطه ی زن و شوهری باشد).

وقتی ازدواج می‌کنید، بزرگترین قرار زندگیتان را با شریکتان می‌گذارید و باید تلاش کنید که به این قول و قرار پایبند باشید. هرچقدر درک شما از رابطه بالاتر باشد، اشتباهات کمتری خواهید داشت کافی است چیزهای بیشتری دربارة یک رابطة سالم بدانید. یک ازدواج ممکن است با انواع مشکلات و سرسختی‌ها و مخالفت‌های دیگران به دست آمده باشد اما با اشتباهات کوچک، کنجکاوی‌های بی مورد و وسوسه‌های ساده از دست برود.
هرچقدر درک شما از رابطه بالاتر باشد، اشتباهات کمتری خواهید داشت کافی است چیزهای بیشتری درباره یک رابطه سالم بدانید:
به هم اطمینان داشته باشید: زمانی که به یکدیگر قولی می‌دهید، باید تلاش کنید که به آن پایبند باشید و هم زمان باید سعی کنید به هم اطمینان داشته باشید. بی اعتمادی و شکایت باعث نمی‌شود که همسرتان را بیشتر کنترل کنید. این روحیه می‌تواند به رابطه صدمه بزند. شما باید مرزها و محدودیت‌هایتان را مشخص کنید و تا زمانی که همسرتان از آن مرزها تجاوز نکرده است به او اطمینان کامل داشته باشید. با این روش و با گذشت زمان می‌توانید نسبت به یکدیگر با اطمینان بیشتری رفتار کنید.البته محدودیت‌های شما نباید چیزهایی غیرمعقول و غیر منطقی باشند.
رفتار شما در ابتدای رابطه، بستری ایجاد می‌کند که ادامه رابطه در آن جاری می‌شود. اگر ازدواجتان را با وفاداری، اطمینان و اعتقاد به یکدیگر شروع کنید این احساس را تقویت می‌کنید که این رابطه و دوستی پایدار است، این موضوع می‌تواند در مواقعی که با یکدیگر مساله‌ای دارید و یا مشکلی ایجاد شده است به شما کمک کند که مشکلتان را راحت‌تر حل کنید. اگر بتوانید در سالهای ابتدایی خودتان را به همسرتان اثبات کنید، در سالهای آینده اگر کسی بخواهد این ارتباط را به هم بریزد و در مورد شما مواردی را به همسرتان بگوید او به راحتی حرف‌های او را قبول نخواهد کرد و می‌تواند کشمکش‌های کمتری را در طولانی مدت تجربه کنید.از جهتی دیگر، اگر اشتباهی کنید، نمی‌توانید انتظار داشته باشید همسرتان مثل همیشه به رابطه اعتماد کند. او احساسش نسبت به زندگی زناشویی تغییر می‌کند و تنها راه حل آن است که شما با رفتار صحیح به مرور اعتمادش را جلب کنید.
بپذیرید که دیگر مجرد نیستید: ممکن است بعد از ازدواج دیگر نتوانید هر زمان و هر جور که می‌خواهید رابطه‌هایتان را مدیریت کنید و این ممکن است برای شما راحت نباشد. شما بعد از ازدواج مسئولیت‌هایی نسبت به همسرتان دارید، هر چه زودتر این موضوع را قبول کنید، بحث و جدل‌های کمتری را تجربه خواهید کرد. اگر شما طوری رفتار کنید که گویا آزاد هستید و هر کاری که می‌خواهید انجام بدهید و ادعا کنید نباید به کسی حساب پس دهید به زودی به دوران مجردی بازخواهید گشت. به جای آن می‌توانید به خودتان عشقی را که نسبت به همسرتان داریدو محبتی که او نسبت به شما دارد را یادآوری کنید و به پیمانی که با هم بسته‌اید اهمیت بدهید.
اگر با همسرتان در مورد موضوعی به توافق رسیده‌اید نباید آن را تغییر بدهید. اگر قرار است تغییری ایجاد کنید باید درباره آن با همسرتان حرف بزنید و او را در جریان موضوع قرار دهید. نباید خودسرانه کاری بکنید و همسرتان ناراحت و یا نگران کنید.باید بیاموزید که شما به عنوان یک تیم باید مواردی را قربانی رابطه تان کنید.اگر همسرتان بتواند روی شما حساب کند، می‌توانید به یکدیگر نزدیک شوید.
وقتی مشکلی وجود ندارد، خودتان مشکل تراشی نکنید. کار اشتباهی است که همسرتان را در موقعیتی آزار دهنده قرار دهید تا عکس‌العمل او را بررسی کنید. برای این که بفهمید همسرتان چه حرفهایی می‌زند و یا چه عکس العملی دارد با او دعوا نکنید.
اگر در ارتباط‌هایتان با کسی آشنا شده‌اید که به شما ابراز علاقه کرد حتی اگر آن شخص برای شما جذاب است در رفتار ظاهریتان تغییری ندهید و به وضوح به او پاسخ منفی بدهید.به او بگویید که شما از ازدواجتان کاملاً راضی هستید و سعی کنید کمتر آن شخص را ببینید.
این کاملاً طبیعی است که افرادی غیر از همسرتان به شما علاقه‌مندی نشان بدهند. اما نباید خودتان را در موقعیتی قرار بدهید که آن افراد را بیشتر ببینید و یا با آنها تنها باشید. کنجکاوی در این زمینه‌ها دردسرساز است. ممکن است برای خودتان جالب باشد که بفهمید هنوز هم دیگران به شما علاقمند هستند. ممکن است هدف شما ایجاد یک رابطه عاشقانه نباشد و فقط از روی کنجکاوی به فردی نزدیک شوید. دردسرها از همین جا آغاز می‌شوند. اخلاقیات را جدی بگیرید و پایبند باشید.
زمانی که بچه دار شدید باید مطمئن شوید که همسرتان همچنان یکی از اولویت‌های اولتان باقی مانده است. عشقی که شما نسبت به کودکتان دارد ارتباطی با عشق نسبت به همسرتان ندارد. شما باید به عنوان الگوی کودک به او بیاموزید که یک زوج باید بی دریغ یکدیگر را دوست داشته باشند.
با هم صحبت کنید. ممکن است شما یا همسرتان تصور کنید که اولویت زندگی نیستید و یا کنار گذاشته شده‌اید. در مورد این موضوعات با همسرتان صحبت کنید. بسیاری از مشکلات زناشویی به دلیل سکوت‌های طولانی در این موضوعات است و همین مساله ساده جرقه‌ای است برای اینکه یکی از شما به سوی فرد دیگری کشیده شودو با او در مورد احساساتش صحبت می‌کند.
افشا شدن یک خیانت در گذشته، می‌تواند زندگیتان را برای همیشه تهدید کند و زخم‌های روحی عمیقی در همسرتان ایجاد کند و اعتماد را از همسرتان بگیرد. چه همسرتان شما را ببخشد یا نه، چه این خیانت بزرگ یا کوچک باشد و هر دلیلی که برایش بیاورید، از گناه شما و عقوبت آن نمی‌کاهد. حتی افشا نشدن آن نیز می‌تواند برایتان تبعات دردناکی داشته باشد، اگرعاشق همسرتان هستید و به او خیانت کنید حتی اگر این موضوع هیچ وقت فاش نشود، باید با عذاب وجدانی همیشگی در کنارهمسرتان زندگی کنید.
یک رابطه سالم زناشویی نیاز به تلاش و از خود گذشتگی دارد. اگردر شروع زندگیتان از صمیم قلب به همسرتان قول داده‌اید که کنارش باشید و در همه جنبه‌های زندگیتان شریک زندگیش باشید، در طول زندگی باید به آن پایبند باشید. اختلافات جزیی رفتاری، فرهنگی و خانوادگی می‌تواند شما را کلافه کند اما باید این اختلافات را مدیریت کنید. در رابطه ات با همسر: آیا می خواهی حق با تو باشد یا می خواهی رابطه درستی داشته باشی؟ هنگامی که به جای اصرار بر محق بودن و یا برنده شدن با نهایت پختگی و سنجیدگی و با حس همدلی با مساله برخورد می کنید در عمل عشقتان را ثابت می کنید. حتی اگر مساله کم اهمیت هم باشد باز بحث و گفتگو جهت تعیین علت آن بسیار مهم است.
تمرینی برای عشق عملی: جملات زیر کامل کنید و به همسر خود بگویید:
عشق را تجربه می کنم وقتی که تو …
احترام را تجربه می کنم وقتی که تو…
عزیز بودن را تجربه می کنم وقتی که تو…
ابراز عشق می کنم وقتی که من…
به تو احترام می گذارم وقتی که من…
به تو محبت می کنم وقتی که من…

در ازدواج بهتر است هم عاقل باشیم و هم بالغ، چرا که عاقل بودن و بالغ بودن یعنی توانایی درک این مطلب که ویژگی هایی که در آغاز زندگی ما را جذب طرف مقابل می کند، همیشه ویژگی هایی نیستند که آرزو داریم مابقی عمر را با آنها سر کنیم. در واقع ما به خاطر برخی ویژگی های طرف مقابل که برایمان جذاب است عاشق می شویم، در حالیکه اغلب هم از آن ویژگی ها خسته می شویم. عشق بالغ و سنجیده به احساسی عمیق تر از این که چه کسی هستیم و با چه کسی ازدواج می کنیم، نیاز دارد. انسان عاقل و بالغ فقط به عروسی فکر نمی کند بلکه به زندگی مشترک آینده می اندیشد و فقط برای حضور در عروسی آماده نیست بلکه برای حضور در زندگی مشترک آماده است.
توانایی دیدن و شنیدن طرف مقابل تنها راه ایجاد یک عشق قوی و قابل احترام است. این اقدامات شامل سه مرحله از یک فرایند است:
1- انعکاس: آیا من حرفهای تو را درست و دقیق شنیدم؟
2- اعتبار بخشی: حرفهای تو از نظر من معقول و منطقی است.
3- همدلی: می¬توانم تجسم کنم که چه احساسی داری.
خوب بودن بدون حد و مرز “قربانی” بوجود می آورد که بیشتر در مورد زنان صادق است. ما می¬توانیم ترجیح دهیم کمک کننده باشیم ولی آنجا که پای سوءاستفاده از شما به میان می آید، این شما هستید که می توانید تعیین کنید که این روند ادامه یابد یا متوقف شود.
از تصورات رایج و غلط میان بسیاری از زوجین این است که بایستی توان خواندن ذهن یکدیگر را داشته باشند.: اگر واقعا مرا می شناسی باید بدانی چه می خواهم.
اما واقعیت این است که هیچکدام ما نمی توانیم ذهن کسی را بخوانیم و این امر ارتباطی با عشق ما به طرف مقابلمان ندارد.
حتی اگر کودک خردسال با گریه اش پیامی را به مادرش که با تمام وجود آن کودک را دوست دارد مادر متوجه نیاز کودک در آن برهه خاص نخواهد شد.
وقتی زوجی بارها و بارها یکدیگر را می¬آزارند زندگی مشترکشان تبدیل به یک شکستگی مرکب می¬شود: یعنی شکستن و دوباره شکستن. این زوجها بهتر است از مشاورین و روانشناسان کمک بگیرند.
آیا برای مواقع بحرانی برنامه ای دارید؟ آیا برای مواقعی که چراغهای زندگی خاموش می شود، برق اضطراری دارید؟ آیا برای بهبود شرایط پس از یک ضایعه فکری کرده اید؟ برای روزهای طوفانی باید در روزهای آفتابی آمادگی کسب کرد.
روشهای اصلاح غلط معمولا نتایج غلط را در پی دارند، مشورت با دیگران غیر متخصص معمولا شرایط را بدتر از آنچه هست می کند. داستان شتر و روباه نمونه جالبی از این دست است.
شتری کنار رودخانه ایستاده بود. روباهی به او رسید. می خواست که از عرض رودخانه رد شود. از شتر در مورد عمق رودخانه پرسید. شتر گفت تا زانو. روباه به داخل رودخانه رفت. در حین غرق شدن به شتر بد و بیراه می گفت و گفت: تو که گفتی تا زانو! شتر گفت: تو که نپرسیدی تا زانوی من یا زانوی خودت.
فرض کنید سقف خانه از نقطه ای چکه می کند اگر شما فقط همان نقطه را تعمیر کنید در ابتدا مشکل حل شده و هزینه ی کمتری هم صرف کرده اید، اما بعد از مدتی رخنه وسیعتر شده و اوضاع بمراتب بدتر از قبل می شود در حالی که اگر از ابتدا کار لازم یعنی تعمیر اساسی کل سقف را انجام می دادید به نفعتان بود. در زندگی هم اگر کار لازم را انجام ندهید آسیبهای بیشتری متحمل خواهید شد. بزرگترین مشکلات کنونی جهان زمانی براحتی قابل حل بودند.
بزرگترین دروغی که زوجها در مورد مسائل مالی به خودشان می گویند این است که پول اصلا مساله ی مهمی نیست. اما هیچ چیز بیشتر از بی پولی حالت رویایی و رمانتیک زندگی را تباه نمی کند.
شما می توانید اسبی را برای خوردن آب، لب چشمه ببرید اما نمی توانید او را وادار کنید که آب بخورد. این درس بزرگی است برای آنهایی که می¬خواهند کسی را وادار به انجام کاری کنند.
دو سوال مهم
از افرادیکه قصد ازدواج دارند دو سوال مهم و ضروری می توان پرسید:
1- برای این که ازدواجتان برای هر دو طرف رضایت بخش و ارزشمند باشد چه کار خواهید کرد؟
2- برای جلوگیری از فرو رفتن در خلاء جدایی و ناامیدی چه برنامه ای دارید؟
هر ازدواج موفقی، روزهای بد و حتی گاهی سالهای بد هم دارد. هر زوجی در زندگی مشترک مشاجره کسالت و دلخوری، اضطراب و سختی هایی را متحمل می شوند که این مساله لزوما بد نیستند و حتی می توانند به روند زندگی و نزدیک شدن هر چه بیشتر به همسران به هم، کمک کنند.
عشق کتک زدن یا تحقیر کردن نیست. عشق شما را به اورژانس نمی فرستد. عشق مچاله شدن در گوشه ای و گریه کردن نیست. عشق آرامش بخش است، مهربان است، بخشنده است. عشق می تواند شما را از مسیر اشتباه بازگرداند. عشق توانایی ابراز پشیمانی و ندامت را به شما می دهد. عشق فضایی از امنیت خاطر و احترام بوجود می آورد.
اگر ازدواجتان به طلاق منتهی نشده است اما زندگیتان توام با دلسردی و یاس است بدانید که گزینه سومی هم هست، از فرد متخصص(روانشناس) کمک بگیرید.
همه خواهان ازدواجی موفق هستند اما فقط تعداد کمی برای به وجود آوردن آن تلاش می کنند. درست مانند کسی که می خواهد از رودخانه عبور کند اما حاضر نیست پاهایش خیس شود.
امید بدون عمل هم چون پری در باد است، عبث و بیهوده.
هنگامیکه لوله ای می ترکد یا پیچی شل می شود و یا پایه میزی شل از جا در می رود، جعبه ابزارتان را می آورید و با استفاده از ابزار آن سعی می کنید. مشکل را بر طرف سازید. اما اگر جعبه ابزار و یا ابزار ضروری آن کار را نداشته باشید مسلما نمی توانید آن وسیله را تعمیر کنید. در مورد مسائل زندگی هم این مثال صادق است باید آمادگی لازم را قبل از وقوع پیشامد کسب کرد.
هفت نشانه خطرناک در زندگی مشترک
نشانه های خطرناک در روابط زناشویی علامتی است که نشان می‌دهد رابطه شما با همسرتان با مشکلی جدی مواجه شده است و برای نجات زندگی خود باید هر چه سریعتر به پناهگاه امن مشاوره با متخصصین مربوطه مراجعه کنید.

در این مقاله هفت نشانه تهدید کننده زندگی مشترک را به اختصار مورد بررسی قرار می‌دهیم.

اولین آژیر : دوری گزیدن از خانه و همسر به قدر مقدور
هریک از زوجین انسانی مجزا با توانمندیها و علاقه‌های خاص خود است که برای عملی کردن آنها مجبور است مدت زمانی را جدای از همسر به کار و گذران اوقات بپردازد. هیچ یک از ما با این قسمت قضیه مشکلی نداریم و می‌توانیم الزام به گذران ساعاتی جدای از یکدیگر را به عنوان یک اصل مسلم در زندگی مشترک بپذیریم. مشکل از جایی شروع می‌شود که از همین الزام به عنوان بهانه‌ای برای فاصله گرفتن از خانه و همسر استفاده می‌شود.
مثال: محمود نقاش ساختمان است که از هشت صبح تا چهار بعد از ظهر کار می‌کند. همسرش مریم معلم یک مۆسسه آموزش زبان انگلیسی است که او هم ساعت چهار بعد از ظهر از کار تعطیل می‌شود. انتظار این است که حداکثر تا یک ساعتِ بعد هر دوی آنها در خانه باشند اما اغلب اوقات این‌طور نیست چرا که محمود به بهانه کار داشتن تا ساعت هشت شب در مغازه آرایشگری دوستش می‌ماند و خودش را با حرف‌زدن با این و آن سرگرم می‌کند. مریم هم با پرسه‌زدن‌های بی‌هدف در بازار به بهانه خرید جدیدترین کتب و فیلمهای انگلیسی زبان و یا دیدن این دوست و آن فامیل تا جایی که می‌تواند بازگشت به خانه را به تعویق می‌اندازد. به نظر می‌رسد خانه برای آنها مفهوم خودش را از دست داده و در واقع به یک خوابگاه تبدیل شده است.

دومین آژیر : کم رنگ شدن تفاهمات و نقاط اشتراک
همه ما تغییر می‌کنیم. اما گاهی در گذر زمان، نگرشهای مشترک زوجین آنقدر از هم متفاوت می‌شوند که موجبات ناسازگاری یا ناراحتی زوج دیگر را به همراه می‌آورند.
مثال: از هفت سال پیش که بهناز و بهزاد زندگی مشترکشان را شروع کردند توافق بر این بود که تا وقتی خانه نخریده‌اند از خریدها و سفرهای غیرضروری خودداری کنند. اما مدتی است بهزاد به صرافت افتاده تا با سفر به یکی از کشورهای اروپایی به همراه دوستانش کمی استخوان سبک کنند. این مسئله تنشی را بین آنها به وجود آورده است.

سومین آژیر : “خدا را شکر که همسرم مدتی کنارم نیست”
بعد از مدتی زندگی مشترک گه‌گاهی دلمان برای بعضی آزادیهای دوران مجردی تنگ می‌شود. دوست داریم مثل آن دوران خودمان باشیم و خودمان بدون اینکه کسی ممنوعیتی برایمان به وجود آورد. در یک کلام وقتی خودمان را یکّه پادشاه خانه می‌بینیم احساس راحتی می‌کنیم و از این احساس بسیار لذت می‌بریم. تا این جا مشکلی وجود ندارد. اما اگر این احساس لذت با دلتنگی برای همسر همراه نشود یک آژیر قرمز دیگر به صدا در آمده است.
مثال: شغل همسر عاطفه طوری است که هر ماه چند روز برای مأموریت به شهرهای دیگر می‌رود. این چند روز برای عاطفه مجال خوبی است تا غذاهایی را که فقط خودش دوست دارد بخورد، به موسیقی مورد علاقه‌اش گوش کند، تا هر ساعتی که دوست دارد بخوابد، با دوستانش به گردش برود و خلاصه بدون وجود هیچ ممانعتی مثل دوران مجردی‌اش زندگی کند. مدتهاست او دیگر آن دلتنگی سابق روزهای هجران را در وجود خود احساس نمی‌کند.

چهارمین آژیر : سکوت
سکوت آفت یک رابطه گرم و صمیمی است. سکوت به معنای این نیست که در طول شبانه‌روز زوج اصلاً با هم صحبت نمی‌کنند بلکه منظور از سکوت این است که زن و شوهر نسبت به آن چه که دغدغه دیگری است و یا در دل او می‌گذرد حساس نیستند، از آن اطلاع ندارند و در مورد آن با هم صحبت نمی‌کنند. پیامد این سکوت، یک رابطه سرد است که دیر یا زود کاسه صبر هر دو طرف را لبریز خواهد کرد.
مثال: جمعه گذشته صبا و امیر برنامه‌ای برای دید و بازدید و گردش نداشتند و تمام روز را در خانه جلوی تلویزیون، صرف غذا، چرت زدن و صحبت کردن از لزوم تعویض لوله‌کشی ساختمان، تمام شدن گوشت و مرغ خانه و کارهایی از این قبیل سپری کردند. این در حالی است که صبا دلش می‌خواست درباره سوءتفاهمی که به تازگی بین او و خانواده همسرش ایجاد شده با شوهرش حرف بزند و امیر هم نیاز داشت تا از احساس کسالت و کرخی که این روزها بر شانه‌هایش سنگینی می‌کند برای خانمش بگوید.

پنجمین آژیر : کاهش رابطه جنسی
برای تداوم زندگی زناشویی مطلوب، صمیمیت جسمانی به اندازه صمیمیت عاطفی اهمیت دارد. در مواردی که به دلایل پزشکی مثل زایمان یا جراحی پروستات رابطه جنسی برای مدتی ممکن نباشد برقراری تماس جسمانی از طریق لمس کردن، نوازش کردن، بوسیدن و … می‌تواند راهکار کمکی مناسبی باشد. کاهش رابطه جنسی و به طور عام‌تر کاهش تماس جسمانی زوجین با یکدیگر آژیر قرمز بسیار مهمی است که باید به صورت اورژانسی مورد بررسی و درمان قرار گیرد.
مثال: شش ماه قبل لیلا فرزندی به دنیا آورد. اوایل به نظر می‌رسید همسرش به خاطر مراعات حال او از نزدیکی پرهیز می‌کند. بعد از گذشت چندین ماه کم و کیف رابطه جنسی آنها هنوز به رویه سابق برنگشته است.

ششمین آژیر : مشاجره به جای مذاکره
در اوایل ازدواج، زوجها بیشتر با هم مذاکره می‌کنند، یعنی آرام با هم گفتگو می‌کنند. بعضی موفق می‌شوند این رویه را همچنان حفظ کنند و بعضی بعد از مدتی برای جلب توافق دیگری به مشاجره می‌پردازند و داد و فریاد راه می‌اندازند. این گروه به زودی مشاهده خواهند کرد که وقتی صدایشان بالا می‌رود قدرت شنوایی همسرشان کاهش پیدا می‌کند و بعد از مدتی او هم به داد و بیداد خواهد پرداخت. و این یعنی به صدا درآمدن طبلهای جنگی تازه!
مثال: یک سالی می‌شود که مشاجره کردن بر سر نحوه مدیریت اقتصادی خانواده و برنامه‌ریزی برای آینده فرزندان به یک عادت در زندگی زناشویی سمیه و بهرام تبدیل شده است.

هفتمین آژیر : انتقادی بودن
انتقاد کردن در عرصه زندگی زناشویی مانند هر عرصه دیگری چیز خوبی است به شرط آنکه اولاً سازنده باشد نه مخرب دوماً به عادت یکی از زوجین یا هر دو نفر آنها تبدیل نشود. وقتی انتقاد کردن از همدیگر و به خصوص بازگو کردن این انتقادات در برابر جمع به سبک زندگی همسران وارد می‌شود دیگر جایی برای عشق، تعهد، رابطه جنسی و دیگر ملزومات یک زندگی مشترک سالم و موفق باقی نمی‌ماند.
و در آخر، اگر شما هم صدای این علامتهای خطر را در رابطه با همسرتان می شنوید وقت را از دست ندهید، هر چه سریعتر از یک متخصص کمک بگیرید.

ویژگی های زوجهای سالم
1- عقیده به نسبی بودن واقعیت نه مطلق بودن آن.
زوجهای سالم به تفاوت در نقطه نظرات و دیدگاههای یکدیگر احترام گذاشته و آماده ی شنیدن دیدگاههای همسر خود هستند هر چند که با نظرات خودشان اختلاف داشته باشد.
2- اعتقاد به اینکه قصد و نیت همسر خوب است.
نسبت دادن نیت خوب رفتار همسرمان از خشم و استرس مان می کاهد و این خود باعث بروز رفتاری منطقی تر می شود. اینکه نیت خوب به همسرمان بدهیم از طغیان هیجانهای دردسر سازمان نیز پیشگیری می کند.
3- اعتقاد به اینکه مشکلات حل می شوند.
این باور تلاش برای حل مشکلات را بوجود می آورد. خوش بینی و امید در فرد پشتکار را بوجود می آورد، هم چنین فرد نسبت به مسائل زندگی دیدگاهی خارج از گود را می تواند برگزیند یعنی به مسائل از مناظر و چشم اندازهای مختلف نگاه کند.
4- عقیده به عواملی فراتر از خود.
اعتقاد به قدرتی مافوق قدرت انسان که همان قدرت خداوند است به ما احساس آرامش خاصی می دهد که سهممان را از مشکلات بفهمیم و در مسیر حل گام برداریم و به این درک برسیم که در طول زندگی مسائلی پیش می آیند که تنها با استعانت از این قدرت لایتناهی می توانیم بر آنها غلبه کنیم.
5- تمرین رفتارهای سالم.
مسئولیت پذیری
هدف گذاری
تشویق
گفتگوی باز
گوش دادن همدلانه
اعتبار بخشی
صفات خانواده های توانمند
سالها پژوهش نشان می دهد که خانواده های توانمند شش ویژگی را می پرورانند: آنها تعهد دارند، ابراز قدردانی می کنند، با یکدیگر وقت می گذرانند، از لحاظ معنوی رشد می کنند، با استرس و بحران به طور موثر برخورد می کنند، و ریتم دارند- یعنی مراسم و سنتهایی دارند که به زندگی روزمره ساختار و معنا می دهد.
تعهد
اعضای خانواده می دانند که خانواده در صدر قرار دارد- به این معنا که آنها وقت پیدا می کنند تا با هم صرف کنند، کارهایی که با هم انجام می دهند، تعادل مناسبی را بین خانواده و دیگر خواسته های زندگی برقرار می کنند، و واحد خانواده را به عنوان پدیدۀ خاص می شناسند. اعضای خانواده میل دارند به توافق برسند و گاهی در فعالیت های خاص خود تغییراتی بدهند تا علاقه های همه را تامین کنند. آنها از همدیگر حمایت می کنند و در زمان دشواری به یکدیگر کمک می کنند. به علت تعهد اعضا به خانواده، استرس ها، خواه آنها که بر فرد یا به طور کلی بر خانواده اثر می کنند، آن تعهد را از بین نمی برند.
ارتباط و گوش دادن
خانواده ها نیرومند در وقت غذا خوردن دور میز جمع می شوند و دربارۀ آنچه در طی روز اتفاق افتاده است و هم چنین دربارۀ احساسات گفتگو می کنند. مقداری گوش دادن نیز رخ می دهد. والدین طوری گوش می دهند که ارتباط بیشتر را تشویق می کند. به جای پریدن به نتایج و واکنش نشان دادن براساس اطلاعات ناکافی، آنها با دقت کامل گوش می دهند و اطلاعات بیشتری را بیرون می کشند .آنها هر عضو خانواده رابه آن اندازه می شناسند که بتوانند پیام های غیر کلامی را بخوانند. آنها می دانند کودک چه زمانی مفهوم بی کفایت، زشت، دست و پا چلفتی، کودن، رانده شده، یا کاملا بی ارزش را احساس می کند. اعضای خانواده واژه ها و عبارت های مثبت به کار می برند. و از موضوع های حساس (مانند موی قرمز- هویجی یکی از برادرها، یا از سیم دندان او رتودنسی یکی از خواهرها) اجتناب می کنند.
دیدگاه مناسبی در تماشای تلویزیون وجود دارد. اعضای خانواده از آن می برند، اما جای فعالیت های تفریحی خانواده را نمی گیرد والدین از برنامه های تلویزیون برای برانگیختن بحث های خانوادگی دربارۀ موضوع هایی مانند اصول اخلاقی، سیاست، روحیۀ ورزشکاری، وفاداری، یا ویژگی های جنسیتی استفاده می کنند.
.وقتی والدین گفتگو می کنند، واضح است که یک برابری وجود دارد .هیچ کس به شیوه ای که نشان دهندۀ قدرت یا سلطه گری باشد گفتگو نمی کند. خانواده های سالم از کاربرد سکوت به عنوان یک « سلاح» یا تنبیه خودداری می کنند. وقتی بگو مگو ها رخ می دهند، همان گونه که به ناچار اتفاق می افتد، بی درنگ بعد از آن آتشی رخ می دهد .مسئله ها حل و فصل می شوند، و احساسات بررسی می گردند.
تایید و حمایت
همه کس تشنۀ محبت و حمایت است- و اعضای خانواده های سالم آن را آزادانه در اختیار سایر اعضای خانواده می گذارند. اعضای خانوادۀ سالم عزت نفس مناسبی پیدا می کنند: دربارۀ خودشان احساس خوبی به دست می آورند، و سایر اعضای خانواده را حقیقتا دوست دارند. والدین مثبت اند، اعتماد به نفس دارند و ایمن هستند: و جاهت و جزئت روبه رو شدن با جهان را دارند و می دانند که شکست ممکن است دلسرد کننده باشد اما نابود کننده نیست.نگرش بنیادی خانواده نیز مثبت است: اعضای خانواده به یکدیگر کمک می کنند، از یکدیگر حمایت می نمایند و اگر شخصی در خانواده به کمک نیاز داشته باشد علاقه های خاص خود را موقتا فراموش می کنند. هر وقت عضو خانواده به هر عضو دیگرخانواده علاقۀ فعالی دارد.
یافته های انواع تحقیقات نشان می دهد که در ارتباط بودن با خانوادهای خود به نوجوانان کمک کرده است تا در برابر هر رفتار خطرناک سلامتی – از جمله خشونت و سوء مصرف مواد – به جز بارداری محافظت شوند.پژوهشگران برانند که نقش والدین و خانواده در شکل دادن به سلامتی نوجوانان مهم است. و با اینکه حضور فیزیکی پدر / مادر در خانه در اوقات مهم آشکارا خطر( به ویژه سوء مصرف مواد)را کاهش می دهد، عاملی که بنا به گفته پژوهشگران بیشترین اهمیت را دارد، احساس ارتباط با والدین است- احساسات مهربانی، محبت، و مراقبت از سوی والدین.
احترام
کودکان در خانواده های سالم احترام، به خود را آموزش می بینند، هم به طور شفاهی و هم از طریق مثال. کودکان آموزش می بینند که به یکدیگر احترام بگذارند- و چون فردیت دارای ارزش است، خانواده احترام به تفاوت های فردی را تعلیم می دهد( مثلا، دو کودکی که دوست دارند صبح روزتعطیل زود از بستر بلند شوند، آموخته اند که تا اندازه ای ساکت بمانند تا مزاحم کودکی که دوست دارد در خواب باشد نشوند).احترام همچنین یک کیفیت « فرصت ویژه- تنها» نیست: آن یک ارزش جهانی است که برای همۀ مردم از همۀ باورها اهمیت دارد. کودکان تشویق می شوند با طیف وسیعی از مردم –مردم همۀ مذاهب، نژاد ها، و نظام های فکری – معاشرت کنند. چون کودک احترام به خود را آموخته است، والدینش نباید بترسند که او احساس خاص خود از ارزش ها را از دست بدهد.
والدین در خانواده های سالم به تصمیمات فردی کودک احترام می گذارند(پدری که همواره امیدوار بود دخترش وارد دانشگاه شود وقتی دخترش به جای آن در برنامۀ پرستاری یک کالج فنی محلی ثبت نام کرد کاملا از اوحمایت نمود)
همچنین کودکان در خانواده های سالم آموزش داده می شوند تا به دیگران و صفت ممیزۀ آنان احترام بگذارند( کودک هفت ساله ای که یک تکه آب نبات را بدون اجازه از فروشگاه برمی دارد همراه مادرش به فروشگاه برگردانده می شود، و در حالی که کودک آب نبات را پس می دهد و از مدیر فروشگاه معذرت خواهی می کند مادرش در کنارش می ایستد.)
اعتماد
اعضای خانواده های سالم به یکدیگر اعتماد می کنند زیرا آنها آن اعتماد را به دست آورده اند. به کودکان برای کسب اعتماد به تدریج فرصت هایی داده می شود- و اگر اعتماد قطع شود، اعضای خانواده پی می برند که می توان آن را ترمیم کرد. اعتماد داشتن چنان مهم است که اعضای خانوادۀ سالم پیوسته تلاش می کنند تا کمک کنند همۀ اعضای خانواده آن را به دست آورند. اعتماد به خانواده محرمانه می ماند. هیچ کس با لو دادن عضو دیگر خانواده اعتماد را نمی شکند. اعتماد تنها برای کودکان نیست. در خانواده های سالم، والدین نشان می دهند که آنها نیز می توانند مورد اعتماد قرار گیرند. آنها تعهدات را تمام و کمال انجام می دهند و وعده های خود را محترم می شمارند.

لذت بردن
خانواده های سالم از یکدیگر بهره مند می شوند – و با هم کار می کنند تا از زندگی لذت ببرند. آنها از مشکلات و فشارهای زندگی روزمره می گریزند. ممکن است آنها را در ایوانی پیدا کنید که در حال آرمیدن هستند، جرعه جرعه یک لیوان لیموناد خنک می نوشند، و به رقص کرم شب تاب تماشا می کنند. آنها سخت کار می کنند، اما این نیز می دانند چگونه بازی کنند. آنها برای یک سرگرمی پیش پا افتادۀ مسابقۀ چند جانبه دور هم جمع می شوند و در پی آن مقداری بستنی خانگی می خورند، یا نهار پیک نیک را بر می دارند و با دو چرخه های خود به سوی پارک می رانند .اعضای خانواده ها سالم « نقطۀ انفجار» خود را تشخیص می دهند – نقطه ای که در آن استرس زیاد شده است. آنها در آن نقطه گام پس می گذارند، فعالیت های برنامه ریزی شدۀ خود را لغو می کنند، و برای مقدار تفریح پرشور خوب دور هم جمع می شوند.آنها استرس را با خنده و شادی پراکنده می کنند، و اعضای خانواده های سالم در حس شوخی زیاد سهیم می شوند.
تعامل مثبت و برابر
در خانواده های سالم، خانواده مهم است: خانواده برای هر عضو یک اولویت است. اعضای خانواده از کار وسایر فعالیت ها وقت به دست می آورند و آن را در اختیار یکدیگر می گذارند: و اگر یکی از اعضای خانواده وضعیت بحرانی یا فشار ضرب الاجل داشته باشد، سایر اعضا به حمایت از او برمی خیزند. آنها سخت تلاش می کنند، نه برای آنکه کار را در شب یا در پایان هفته به خانه بیاورند، و آنها به دقت برنامه ریزی می کنند از اینرو وقت زیادی برای فعالیت های خانواده وجود دارد.آن اوقات خانواده، برابری وسهیم شدن را بین اعضای خانواده منعکس می کنند . هیچ عضو خانواده بقیه را تحت سلطه ندارد: درآنجا هیچ باند و ائتلافی وجود ندارد. اعضای خانواده تردستی های گاهی پیچیده انجام می دهند تا سهم منصفانه ای به یکدیگر بدهند.
وقت فراغت
خانواده های سالم مقدار متعادلی وقت فراغت دارند، مقداری از آن را در پی گیری فعالیت های خاص خود و مقداری از آن را در پی گیری فعالیت های خاص خود و مقداری از آن را با هم به عنوان خانواده صرف می کنند. خانواده های سالم معمولا می گویند که خوشایند ترین فعالیت ها آنهایی هستند که کمتر ساختاری هستند: فوتبال بازی در زمین چمن جلو خانه، خریدن یک دستگاه تلویزیون نو،تصمیم گرفتن برای خوابیدن در بیرون در شب گرم تابستان. هرچند مهم است که اعضای خانواده به عنوان یک خانواده وقت فراغت را با همدیگر صرف کنند، اعضای خانواده های سالم معمولا با تنها یک عضو دیگر خانواده نیز وقت صرف می کنند. زن و شوهر با همدیگر عصر بیرون می روند، یا پدر دختر شش ساله اش را برای نهار بیرون می برد.وقت فراغتی که خانواده ها با یکدیگر صرف می کنند تنها وقت « اضافی» نیست: اولویتی است که به طور مشخص برنامه ریزی می شود.
مسئولیت مشترک
والدین خانواده های سالم از اینکه در فرصت مناسب به کودکان خود مسئولیت بدهند لذت می برند- و سپس به کودکان خود کمک می کنند تا به مسئولیت خود عمل کنند و این کار انتها دنبال می نمایند. اعضای خانواده درک می کنند که به یکدیگر نیاز دارند، و هرکس با جان و دل مشغول می شود تا مطمئن شود که خانواده جریان همواره خود را حفظ کند. همه کس در راه اندازی خانواده شرکت می کند: یک نفر وجود ندارد که به دیگران « خدمت کند». اعضای خانوادۀ سالم مسئولیت را امری بیشتر از کار عادی و روزمره می دانند : آنها همچنین مسئولیت برای ایجاد یک جو خانه شاد و خوب، مسئولیت برای اعتلای یکدیگر، و مسئولیت ایجاد حمایت را به عهده می گیرند. کودکانی که مسئولیت به عهده می گیرند برای تلاش خود ستایش می شوند، و تحسین می شوند.
احساس درست و نادرست
هر چند ارزش ها موضوع های بسیار شخصی هستند و از خانواده ای به خانوادۀ دیگر فرق می کنند، ارزش ها در خانواده های سالم به روشنی شامل تفاوت ها بین درست و نادرست هستند.آن تفاوت ها به همۀ اعضای خانواده تعلیم داده می شوند. زن و شوهر روی ارزش های اساسی توافق دارند و به کودکان خود دربارۀ آنچه درست و نادرست است رهنمود های خاص روشنی می دهند.
سنت ها
خانواده های سالم در سنت ها سهیم اند. برخی از سنت ها شامل موقعیت های ویژه است( کودکان همواره ظرفی از شیرینی را برا بابا نوئل در بیرون از خانه می گذارند، و همیشه صبح پیش از عید پاک تخم مرغ عید پاک را جستجو می کنند). اما برخی « سنت ها» بخشی از بافت زندگی وزمره نیز هستند( هر یکشنبه بعد از ظهر مادر بزرگ برای شام سر می زند، و مادر هرشب غریو سر می دهد تا همه را به رختخواب بچپاند.)
خانواده های سالم سر گذشت های خود و آن چه را که اعضا خانواده پشت سر باقی گذاشته اند گرامی می دارند- دفتر یادداشت روزانۀ زرد شده که به وسیله کشاورز نخستین نگه داری شده، مجموعه نامه های یک مهاجر جوان به والدین خود در وطن، یک رو تختی چل تکه به هم وصل شده از هزار تکه پارچۀ ریز و با دست کوک زده شده در جلو یک شومینۀ سنگی.
آیین ها بخش مهمی از خانواده های سالم است: برخی بسیار ساده اند ( کودک صورت غذای شام را در روز تولدش انتخاب می کند).خانواده ها مشتاقند تا همۀ اعضای خود را بپذیرند، بچه هایی که تازه متولد شده اند و نیز پدر بزرگ ها و مادر بزگ های سالخورده، و در خانه همیشه به روی دیدار ها باز است، حتی هنگامی که هیچ دعوتی به عمل نیامده باشد.
مذهب
به نظر می رسد که خانواده های سالم در یک هستۀ مذهبی توانمند سهیم می شوند که برای آنها ایمان، مجموعه ا ی از ارزش های اخلاقی، و یک نظام باورها را به عنوان رهنمود به ارمغان می آورد. والدین، انتقال ایمان مذهبی را به کودکان خود از طریق مثال در اولویت قرارمی دهند و به کودکان خود کمک می کنند تا اصول عقاید گوناگون ایمان را درک کنند. حتی زمانی که والدین ایمان مذهبی یکسانی ندارند، تمایل دارند جنبه های نیرومند هر مذهب را برگزینند و آنها را به عنوان قدرت ها در خانواده به کار برند. والدین سالم کودک را مجبور نمی کنند مذهبی را بپذیرد بلکه آن را با مثال تشویق می کنند.
احترام به امور خصوصی
هر چند خانواده های سالم از همدیگر خوشان می آید و کارهای زیادی را به صورت گروهی انجام می دهند، آنها همچنین نیاز به پروردن هر شخص به عنوان یک فرد را درک می کنند.در یک خانوادۀ سالم والدین درک می کنند که هر شخص یک موجود ویزه است که حق دارد گاهی از لحاظ جسمی یا هیجانی تنها باشد. حق مخصوص بودن حق متفاوت بودن است، حق تغییر یافتن تدریجی در طول سال ها است،حق تغییر یافتن تدریجی در طول سال ها است، حق رشد است، و سرانجام حق ترک کردن خانه به عنوان یک بزرگسال بالغ فعال است.
احترام گذاشتن به امور خصوصی به معنای کوبیدن در بستۀ اتاق کودک پیش از ورود به آن است. به معنای اجازه دادن به کودک برای تصمیم گیری های شخصی و احترام گذاشتن به اعتماد به نفس ها است.
خدمت
خانواده های سالم بر اهمیت خدمت به دیگران، نه تنها در درون محفل خانواده بلکه در بیرون خانواده نیز تاکید می ورزند. والدین، کودکان خود را تشویق می کنند تا در فعالیت ها دوطلبانه شرکت کنند، و با انجام دادن آن خودشان سر مشق قرار گیرند. بعلاوه، اعضای خانواده مهمان نوازند و کاری می کنند که دیگران در خانۀ آنها احساس راحتی کنند.
حل مشکلات
خانوادۀ سالم خانوادۀ بدون مشکل نیست، بلکه خانواده ای است که برای حل مشکل فعالیت می کند. اعضا مشکلات را می پذیرند، مستقیم با انها روبه رو می شوند، و هر چه برای حل مشکلات لازم باشد انجام می دهند. در صورت لزوم در جستجوی کمک از بیرون برمی آیند. آنها مشکلات را انتظار می کشند زیرا می دانند که مشکلات بخشی از زندگی روزمره است، از این رو توانایی حل مشکلاتی مانند بیماری، از دست دادن شغل، از دست رفتن مال یا در آمد، یا حتی مرگ اتفاق می افتد آنها خانواده را از بین نمی برند زیرا خانواده مکانیزم های رشد یافتۀ هشیارانه دارد تا به آنها کمک کند بر چالش هایی که ممکن است رخ دهد فائق آیند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *