تاثیر استرس بر سلامتی
تنها تفاوت الماس با یک تکه زغال سنگ این است که فشار وارد شده بر الماس اندکی بیشتر بوده است. (ناشناس)
هیچ کس بدون استرس نیست طبق ارقام موسسه آمریکایی استرس نیویورک که در مجله تایم منشر شده است، 90 درصد بزرگسالان آمریکایی هفته ای یکی دوبار استرس زیاد را تجربه میکنند یک چهارم بزرگسالان آمریکایی تقریبا همه روزه در معرض استرسهای طاقت فرسا قرار دارند. یک بررسی درباره زنان آمریکایی آشکار ساخت که 57 درصد آنان در بیشتر اوقات پریشانی زیادی را احساس میکنند
پس آیا استرس خوب است یا بد؟ هزاران سال است که فلاسفه، رهبران روحانی، فیزیولوژیستها و اکنون پزشکان و پرورشکاران سلامتی در جستجوی عواقب قابل ملاحظه آن پرسش برآمده اند. اما از لحاظ پزشکی ،استرس مفهوم نسبتا تازهایی است. تنها در حدود 60 سال اخیر است که پژوهشگران توانسته اند برخی از اثرهای استرس را بر بیماری آدمی مشخص کنند – و تنها در چند سال اخیر است که دانشمندان فهمیده اند چگونه شبکه پیچیده ارتباطات در درون بدن در پاسخ به استرس تعامل میکنند.
مقدار زیادی از آنچه ما امروز درباره استرس میدانیم با پژوهشگر پیشگام هانس سلیه آغاز شده است. در اوایل قرن بیستم پزشکان بر این باور بودند که هر بیماری ناشی از یک عامل متفوت و جداگانه است اما سلیه، که در آن زمان دانشجوی پزشکی در پراگ بود، با مشاهده آنچه در بیمارستان میدید به فکر فرو رفت : بیماران مبتلا به انواع وسیعی از بیماریها در چند نشانه بیماری (به ویژه خستگی ، دردهای مفاصل، و از دست دادن وزن) شریک بودند. سلیه در حیرت بود اگر موجودات زنده متفاوتی موجب هر بیماری می شوند چگونه ممکن است بیماران مبتلا به بیماریهای بسیار متفاوت همگی نشانه های یکسانی داشته باشند؟
سلیه که نتوانسته بود این راز حل کند به مطلب دیگری پرداخت و بیماران گیج کننده را در بیمارستان فراموش کرد. ده سال بعد، یک آزمایش کاملا بی ارتباط با گذشته با موشها ذهن سلیه را ناگهان به گذشته و روی بیماران آن بیمارستان متمرکز کرد. سلیه درصدد برآمد یک عصاره شیمیایی را که به باور او حاوی یک هورمون جدید تخمدان بود، آزمایش کند. آزمایش نیازمند آن بود که به موشهای آزمایشگاهی در فاصله های فراوان آن عصاره تزریق شود؛ به گروه گواه موشها به همان فراوانی اما آب نمک معمولی تزریق شدن. موشهای که عصاره شیمیایی دریافت کرده بودند پس از روزها تزریق شدند مجموعه نشانههای غیر منتظره ایی را ایجاد کردند نشانهها عبارت از غدههای آدرنال بزرگ شده و بسیار فعال، تیموسهای پژمرده شده (علامت وخامت دستگاه ایمنی)، و زخم معده. با کمال تعجب همان مجموعه نشانهها در موشهایی که تنها محلول آب نمک به آنها تزریق شده بود بوجود آمد.
سلیه به گذشته، به بیمارستانی که ده سال پیش در آنجا کار میکرد اندیشید. انچه در آن زمان برای او اتفاق افتاده بود اساس پژوهش استرس قرار گرفت: او دریافت که هم موشها و هم بیماران هر دو به استرس واکنش نشان میدادند. و او معتقد شد که بدون توجه به پریشانی (خواه از یک بیماری علاج ناپذیر باشد یا از یک صورت حساب بانکی یا جنگ با همسر) واکنش بدن یکسان است سلیه آن واکنش را (( پاسخ استرس )) نامید و آن با پژوهش پزشکی در طی دههای بعدی با سند و مدرک به خوبی اثبات شد میدانیم که استرس موجب بیماری میشود – و کانون توجه استرس پژوهی دهها بر دستگاه ایمنی متمرکز بود اکنون میدانیم که آثار استرس و توانایی بیماری زایی و اختلال آفرین آنها به فراسوی بافتهای دستگاه ایمنی گسترده میشود ، و استرس کارکرد سایر دستگاهها را که هم جز دستگاه ایمنی بدن نیستند تغییر میدهد.
تعریف های استرس
متخصصانی که در سال 1949 در کنفرانس زندگی و استرس و بیماری قلبی گرد آمده بودند نخستین تلاشها را برای به رسمیت شناختن استرس به عنوان عامل تسریع بیماری مزمن به خرج دادند. در این کنفرانی یکی از اولین تعریفهای رسمی استرس عرضه شد: ” نیرویی که موجب پریشانی یا آسیب روانی هر دو ساختار هیجانی و بدنی میشود.” به زبان علمی، استرس ” هرگونه به چالش طلبیدن تعادل زیستی” (احساس درونی تعادل بدن) است. استرس زمانی رخ میدهد که خطری وجود داشته باشد. زمانی که ما مجبور به سازگاری با آن تغییر میشوییم. استرس در واقع مجموعه ایی از رویدادها است و وقتی آغاز میشود که یک فشارآور به یک واکنش در مغز شتاب میبخشد و آن واکنش هم بعدا پاسخها را در سراسر بدن فعال میکند.
درک ما از استرس در چهار یا پنج دهه اخیر راه درازی را پیموده است استرس پژوهان نخستین، کل استرس را در طبقه منفی یا بد قرار میدادند؛ امروز میدانیم که استرس هر رویدادی در محیط است که موجب نیاز به سازگاری باشد و یک وضعیت فشار آور میتواند یا شادی بخش باشد مانند تولد یک کودک یا دلگیر(مانند مرگ فرد محبوب)
ما همچنین میفهمیم که استرس به آنچه در افکار ما رخ میدهد محدود نیست. یک زخم جسمی یا هجوم یک ویروس، یک پاسخ جسمی را فرا میخواند. این پاسخ که آلواستیس (فرآیند رسیدن به ثبات) نامیده میشود زمانی فرا خوانده میشود که ما از قبل یک راه آسان خودکار برای برخورد با استرس به ویژه اگر آن تهدیدآمیز باشد نداشته باشیم و این پاسخ طرح میشود تا کل شخص را به حالت توازن (تعادل زیستی)برگرداند. فشار روانی یک فرایند زیستی و زیستی_شیمیایی است که در مغز شروع و در دستگاه عصبی پخش میشود، که موجب آزاد شدن هرمون ها از دستگاه غدد درون ریز و سرانجام ایجاد تاثیری بر دستگاه ایمنی میشود. برقراری ارتباط در میان این سه دستگاه (دستگاه عصبی، دستگاه غدد درون ریز، و دستگاه ایمنی) همه کارکردهای بدنی را در یک شیوه متعادل و کنترل شده، حالتی که به تعادل زیستی مشهور است، حفظ میکند. این سه دستگاه در کل خرده دستگاهای یکپارچه شدهای هستند از انچه دکتر ریچاردچاپمن (در مرکز پژوهش درد دانشگاه یوتا)ان را “ابر دستگاه”جامع می نامند. هرگونه اختلال در یک دستگاه پاسخی را در بقیه اغاز میکند. نتیجه ان یک اثر دومینوی پیچیده در بدن است. که سرانجام کل سری دستگاهای بدن و کل دامنه هرمونهای قدرتمند را درگیر میکند. برخی از پژوهشگران به خود استرس به عنوان یک دستگاه نگاه می کنند:”دستگاه استرس” که شامل مغز، گیرنده های هورمون، و هورمونها است.هنگامی که دستگاه به طور عادی کار میکند شما علاوه بر سلامت جسمی و روانی بهنجار، تعادل زیستی را نیز تجربه میکنید متضاد ان هنگامی رخ میدهد که دستگاه به طور عادی کار نمیکند. دستگاههای بسیاری معمولا در استرس درگیرند. مثلا، وقتی استرس موجی افزایش خون میشود،تاثیرش بر دستگاه قلبی _ عروقی محدود نمیشود:ان به مغز، چشمها، و کلیهها و… نیز اثر میگذارد. برگردیم به پرسش اصلی:آیا استرس خوب است یا بد؟ بخشی از پاسخ این سوال به چگونگی برخورد شما با استرس بستگی دارد. اگر استرس سرسخت و کنترل نشده باقی بماند، میتواند موجب رنج و درد و بیماری شود. اگر با استرس برخورد کنی، میتواند انگیزاننده باشد و شما را به افقهای جدید برساند. استرس همچنین به شیوه تفکر شما درباره آن بستگی دارد، که آن هم به نوبه خود چگونگی برخورد شما را با ان تحت تاثیر قرار میدهد. سرانجام استرس میتواند از طریق توانایی کنار آمدن شما و از طریق سایر عوامل معتدل کننده ارامش یابد. مثلا، پژوهش جذاب جدید نشان میدهد که، بسته به اینکه بدن شما چگونه یک ناقل عصبی به نام سروتونین را کنترل میکند، شما ممکن است با گرایش ارثی به تاب آوری یا آسیب پذیری در برابر استرس زاده شده باشید. هر چند این فرایند به طور کامل ارثی نیست: سبکهای آموخته شده کنار امدن شما با استرس نقش عمدهای را در تعیین میزان وراثت بازی میکند.
یک نمونه خوب از چگونگی تغییر وضعیت فشار اور در اثر ادراک و نگرش را پژوهشگران قلبی _ عروقی کلرادو دکتر روبرت الیوت هنگام مسافرت در خاورمیانه مشاهده کرد. در مرکز شهر ریاض عربستان سعودی، الیوت دو نفر عرب را که هر دو بنز میراندند مشاهده کرد که با هم تصادف کردند. این دو مرد که زخمی نشده بودند، از اتوموبیل های خود پایین آمدند و به جای آنکه سر یکدیگر داد بکشند همدیگر را بغل کردند و خندیدند. الیوت که نسبت به رفتار عجیب آن دو کنجکاو شده بود از مترجم خود پرسید آن دو مرد چه می گویند. مترجم توضیح داد که ان دو مرد به خاطر اتفاق افتادن چنین ملاقاتی از الله سپاسگزاری میکنند.
ادراک بسیار مهم است. مارگات کمنی، سرپرست برنامه روانشناسی سلامت و علم _ عصب نگر رفتاری در دانشگاه کالیفرنیا در سانفرنسیسکو میگوید، وقتی پای استرس به میان میاید “بدن به آنچه در درون مغز اتفاق می افتد پاسخ میدهد، نه به آنچه در محیط رخ میدهد.” رییس موسسه امریکایی استرس پل جی.روش استرس را به سوار شدن به ترن هوایی تشبیه میکند و خاطر نشان میسازد، “افرادی در جلو اتاقک، آسوده خاطر، کف می زنند و نمی توانند تا جهش دوباره ترن صبر کنند، و افرادی در عقب که از ترس قوز کرده اند، در شگفت مانده اند که چگونه سوار اینجا شده اند و کی تمام خواهد شد.” یا به گونه دیگر یک مسافر ترن هوایی که پشتش مثل چوب خشک شده، تنها منتظر است که مسافرت تمام شود. جستجوگر هیجان با چشمان فراخ از هر سکوت لذت میبرد، نمیتواند منتظر بماند دوباره ان را انجام دهد.” این دو پاسخ بسیار متفاوت نشان میدهد که استرس نه همواره “بیرون” از ما بلکه به همان اندازه در “درون” ما و بر اساس شیوه های آموخته شده تفکر ما درباره فشارآورها تعیین می شود.